من تمام خود را
در نیمه راهی بارانی
در گرگ و میشِ بوسه و تمنا
در آرزو و افسوس خیال ستاره ها
جا گذاشته ام
یادت باشد ...
هر جای قصه
به آواز و رقص بنفشه ها رسیدی
سراغ یک دیوانه ی پریشان را بگیر
شاید در شالیزار سبزِ ترانه ای محلی
همراه گلهایی از جنس نور
باز به هم رسیدیم
تا آن روز ...
تنها آرزویم برای تو
آسمانی آبیست