گاه گدار

نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه ...

گاه گدار

نوشته های گاه و بی گاه یک دیوانه ...

تا ته دنیا

توی تاریکی های این دنیام

نور تو بود که پیدا شد

گرمای تو بود ، که سردی رو

از چشمای یخ زدم دور کرد

تا تو آمدی صبح پیدا شد

ساز دنیا هم انگار کوک شد

تو که هستی امید می بارد

نبض زندگی جون تازه می گیرد

تو را می خواهم ،ساده و آسون

همین قدر که یاد من باشی

همین مقدار که خطاهامو

ببخشی و بمونی و بزاری که

کنارت باشم، تا ته دنیا