به لبخند چشمانت سوگند
و به عشق بازی شبنم و گل
روزی صبح خواهد شد
در آبادی ما
صبحی
همه ی پنجره های بسته
باز خواهد شد
رو به آواز شقایق ، گل یاس
مردم آن روز به هم
هدیه خواهند داد
نور ؛ باران
کودکان
شور و خوشحالیشان را
با چکاوکهای باغ قسمت خواهند کرد
و بالاترین درس
نحوه ی صحبت با گل هاست
بهار
شانه به شانه ی قهقه ی مستانه ی ما
می رقصد میان باغ و باغچه ی ده
دیگر شانه ی اندوه کسی
نمی لزرد از ناباروری رود
و عشق
واژه ی مشترک
گل و آب و بشر است ...